سیم وبلاگشو از ۱۶ سالگی هنوز داره و مینویسه
چطوری تونسته پست ها و نوشته هاش رو با گذر زمان پاک نکنه
من وقتی برمیگردم و بعضی پستا و نوشته هامو میبینن واقعا پاک یا جرواجرشون میکنم
حس بدی میده بعضیاشون
خجالت از خودم
عصبانیت
و بیشتر غصه
برای تفکری ک در اون لحظه داشتم
شاید با خودم میگم وای چ ادم مزخرفی بودم و ب خود اجازه مزخرف بودن نمیدم
و بعد حتی میترسم نکنه همین الانم مزخرفم؟
نکنه اونی نیستم ک باید باشم
و بعد حواب میدم بلع من اونی نیستم ک باید باشم
و درنتیجه خودمو نمیدوستم
چ چرخه افتضاحی رو طی میکنم تا ب خودم بگم دختر تو خیلی مزخرفی
ترس از دوباره شکست خوردن
اینارو همین لحظه دارم فک میکنن و مینویسم
کاش یکی بود میشد اینارو بهش گفت و نشست ساعت ها روان مزخرف و پیچیده انسان رو تحلیل کرد
شاید باسد رولنکاوی رو ادامه میدادم
ولی روانکاوی بدون درمان امکان پذیر نبود
و بودن درمان در کنارش مرگ اور
واقعا کاش یکی بود ک اینارو میشد بهش گفت
نوشتن سخته
وقتی مینویسی میتونی اصلاح کنی
نوشته میمونه
ولی گفته نه
حداقل کامل و واضح در ذهن ها نمیمونه
ولی نوشته میمونه
بیشتر تحلیل و قضاوت میشه
اگ دست خودم بود ک حتی ذهن ادما رو هن از اراجیفی ک مسگم پاک میکردم
خلاصه همه اینا این میشه
ک اینجانب عصبی و دلتنگم
دلتنگ کسی ک حتی ب اراجیفم گوش نمیکرد چ برسه ب اسن گ بیاد بشینه تحلیل کنیم و غیره
از نظر اون روانکاوی و درمان کسشر تمام بود
چقدر دارم شبیه اش میشم
درمان رو اینطور میبینم ولی خب هنوز رو روانکاوی علاقه ام مونده
و عصبی ام
از همه تفکراتم
همه دلتنگی ها
و همه مزخرف بودن ۲۳ سالگی
زندگي كردم اون لحظه رو حتي به غلط
اقتضاي اون زمان و سن و حال روحيم اون بوده خجالت اينا نداره و قرار هم نيست هميشه كامل و بي عيب باشم بقيه هم نيستن اصن شايد چند وقت بعد دوباره برگردي ببيني حتي خودتم تاييدش كني در گذر زمان
منم روانكاوي اينارو قبول ندارم
خب یکیو پیدا کن بهش بگو اینارو کاری نداره که
زندگي كردم اون لحظه رو حتي به غلط
اقتضاي اون زمان و سن و حال روحيم اون بوده خجالت اينا نداره و قرار هم نيست هميشه كامل و بي عيب باشم بقيه هم نيستن اصن شايد چند وقت بعد دوباره برگردي ببيني حتي خودتم تاييدش كني در گذر زمان
منم روانكاوي اينارو قبول ندارم
خب من تحمل غلطامو ندارم : ))
خیلی عالیه ک اینطوریی سوگل
روانشناسیم قبول نداری حتی
عه واسه تو ک خیلی وقته هستن پاک نکن حیفن
دیگه خاطره نگه داشتن رو دوست ندارم
خیلی تباهم
هديه و سورپرايز اينا هم دوس دارم از هر دو طرف
ولی هدیه و ایناهاشو انداختم در دور ترین قسمت خونه ک هی نبینمش و اذیت شم
هدیه از طرف کسی ک دیگ نیست تو زندگی اذیت کننده اس
كلا سورپرايزي نداشتم درباره هيچي
ولي خاطره بازم هديه اينارو نميارم هر روز ببينم اما دارم
خیلی خوب بود
با دانی هماهنگ بودیم برا تولدش
کسی بهش تبریک نگفته بود از صبح
خیلی ناراحت بود
شب غافلگیرش کردیم خانوادگی
منم بقيه رو سورپرايز كردم ولي خودمو كسي سورپرايز نكرده خواهر برادر اينا كه ندارم
خواهره جیگرخاله
دانی هم همون بهنام داداششونه
اولین خواهرزادم
سورپرايز كن ولي اذيت نكن گناه دارن خب
كلا سورپرايزي نداشتم درباره هيچي
ولي خاطره بازم هديه اينارو نميارم هر روز ببينم اما دارم
منم تولمد سوپرایز نکردن هیچ وقت اونطوریا ها
حتی کیکی هم درکار نبود اون روز
منتهی قرار نبود کادو بگیرم ازش ولی گرفتم
الان یادم افتاد ک وقتی از ترکیه برگشته بود هم برام سوغاتی و گل خریده بود و اونجا هم سوپرایز شدم
ولی خب من واقعا خیلی کم توقع ام: ))
خواهره جیگرخاله
دانی هم همون بهنام داداششونه
اولین خواهرزادم
آه بهنام قشنگم
خیلی باحال بوده کارتون
تولد دوستم نگار بود
با اونیکی دوستم پرنیان رفتیم گفتیم اقا کی میای مشهد از تهران
گفت چیه میخوایید کادومو بدید
قشنگ گند زد
بعد ما هی نشستیم چی بخریم چی نخریم
گفتیم از خودش بپرسم
گفت قاب گوشی بخرید
حالا چیزی ک زیاده قاب گوشی
هیچس دسگ بازم گفتیم اقا بیا برو خودت انتخاب کن
رفت انتخاب کرد گفت بین دوتا رنگ حداقل رنگشو خودتون انتخاب کنید کصافطا
واقعا در داغون ترین حالت ممکن کادوشو دادیم
بعد اومده تو گروه میگه واااای فکرشو نمیکردم اینو برام بخرید و سوپرایز شدم
ولي اون خوب برات سوغاتي آورده ها
تا گفت اینا برا توعه ها و فهمیدم واسه منه:/